سلام
ببخشید چند روزی حوصله نوشتن نداشتم و نه داستانی
اما امروز چندتا داستان جدید گذاشتم که امیدوارم خوشتا بیاید
روزی دو نفر در جنگل قدم می زدند. ناگهان شیری در مقابل آنها ظاهر شد ، یکی از آنها سریع کفش ورزشی اش را از کوله پشتی بیرون آورد و پوشید. دیگری گفت بی جهت آماده نشو هیچ انسانی نمی تواند از شیر سریعتر بدود مرد اول به دومی گفت : قرار نیست از شیر سریعتر بدوم کافیست از تو سریعتر بدوم...
نظرات شما عزیزان:
mohamad
ساعت8:28---28 مهر 1390
جالب بودپاسخ:
متاسفانه آره جالبه
حانیه
ساعت23:19---27 مهر 1390
وای سلام من اولین نفر شدم
راستی امید وارم چیز خواصی نباشه که حوصله نداشتی بنویسی
پاسخ:
سلام
ممنونم
هرکسی دردی داره و دوایی نداره